زمین به ولوله بنشست
زمان به هلهله برخاست
پرند سبز درختان باغ را آراست
شکوفه ها بشکفت
شکوفه های شکوفان
و با صدای رسا آسمان پهناور
رساترین طنین را
به چرخ چارم خواند
و این شگون مظفر را
از این من آلوده این من خاکی
به آن فرشته
سرشته ز خوی افلاکی
به آن نشانه خوبی
به آن یگانه ترین کسان درودی گفت
به وسعت همه آبهای دریاها
به وسعت پاکی